عکس بالا را از آنجا که چندان واضح نیست کمی توضیح میدهم. برادارنی که در عکس بالا هستند بچه های بسیج منطقه هفت (اعزامی به لبنان) نیستند بلکه همانهایی اند که همت کرده اند فردای ما را سیاهتر از امروزمان کنند.
عکس مدیران گوگل است با بیل گیتس و وارن بافت (همان میلیاردری که گفت همه پولش را میخواهد ببخشد برای خیریه) به همراه مدیر فعلی کمپانی جنرال الکتریک و شریک سابق گیتس و بنیانگذار شرکت سان. که در بین ساقه های نیشکر به ما لبخند میزنند. (نیشخند بهتر است)
من همیشه به عنوان یک ایرانی از یک چیز مطمئن بوده ام، آنهم اینست که اگرچه کشورم هیچگاه دولتمرد قابلی نداشته، اما آنقدر نفت دارد که هر الاغی که به ریاست حکومت ایران برسد بتواند شیرش را باز کند و بفروشد و نانی در بیاورد برای ما و مردمان. حد اقل مطمئن بودم که تا صد سال دیگر گاز و نفت داریم که بفروشیم و بخوریم. بعدش هم خدا بزرگ است. گور پدر بچه هایمان.
اما چیزی که ما نمیدیدیم همین بود که کسی بی آنکه ما ببینیم در حالی که ما در حال ساختن مملکت امام زمانیم دنبال چیزی بگردد که آینده ما را سیاهتر کند. نمیدانستیم ساقه های نیشکر نفت تراوش میکنند!!!
اتانول همان الکلی است که در مشروبات الکلی موجود است. و نیشکر یکی از بهترین و ارزانترین منابع برای تولید صنعتی آن است.
به سبب افتضاحی که احمدی نژاد با حماقتهایش به بار آورده الان قیمت نفت آنچنان بالا رفته که هر نوع سرمایه گذاری در انرژی جایگزین را به نوعی بصرفه و سود آور میکند. و برادرانی که در عکس بالا میبینید همه همت کرده اند که نفت را به عنوان منبع انرژی از چرخه خارج کنند و ماتحت سیاستهای احمدی نژاد و امثالش را بدرند. هزینه تولید هر گالن بنزین (با فرض هر بشکه 75 دلار برای نفت) 2.75 دلار است در حالی که این هزینه برای اتانول 1.3 دلار است.
و الان خیلی کمپانی ها ماشین های اتانول سوز میسازند
حجم سرمایه گذاری در انرژیهای جایگزین در سال .2005 62 درصد نسبت به سال قبلش افزایش داشته
و همه هم از سیاست دولت آمریکا برای پول رساندن به تحقیقات در این زمینه مطلعند.
با این وضع دور نیست دورانی بدون نیاز به نفت و گاز و احمدی نژاد و البته و متاسفانه، ایران. (خاتمی هم که بیشتر در حال گفتگوست) حالا باز کشوری مثل امارات یک زیر ساختی برای خود ساخته، ما که هیچ چیزی هم به عنوان جایگزین برای نفتمان نساخته ایم .
سیاهی ای که قرار بود 100 سال دیگر و برای نوه هایمان رخ دهد تا 10-15 سال دیگر سر خودمان میاید. این است که درد آور است وگرنه به قول صادق چوبک ما ایرانی ها از هرچه کم داشته باشیم از کون گشادی و آینده نانگری کم نداریم.
برای مطالعه بیشتر به منابع زیر مراجعه کنید:
A Few Who Think The Market Is Ripe
Ethanol FuelAn Immortal Stupidityمطلب دوم:این هفته تولدم را با خانواده دوستم آدام جشن گرفتیم. جشن که نه ولی دور هم یه چیزی خوردیم و یه حالی کردیم. جای دوستان خالی.
از بس دوستان از نمایشهای موزیکال اروپا تعریف کردند ما هم آخر حسادت، گفتیم ببینیم اینجا موزیکال ندارد
به آدام میگم اینجا یه موزیکال باحال نداره بریم. میگه کلا Intellect در آمریکا مرده. اشتباه آمدی برادر
اما به هر صورت با آدام و مادرش و دختر برادرش رفتیم یک نمایش موزیکال که بدک نبود. ظاهرا یک 60 سال پیش این یک نمایش معروف برادوی بوده و از رویش یک فیلم هم ساخته اند بعدا میاورندش محله آدام اینا و میشود نمایش شهرشان اینهم چند عکس از قضیه
والا در نمایش یک بابایی هم بود که نقش یک "پرشین" را بازی میکرد. انگلیسی را با لهجه اسکاتلندی حرف میزد (کپی لهجه گریک فرگوسن در Late Late Show) اما من مطئنم که نویسنده ها حتما از یک ایرانی برای نوشتم این نقش اسفتاده کرده بودند چون طرف آخر رومانتیک در آمده بود، آمده بود به دختره میگفت: " چطوری حبه قند 3 اونسی من" یا بهش میگفت "تو منو یاد پرشیا میندازی چون مثل گربه های ما نرمی!" خلاصه آخر خنده بود. یه تیکه هم دختره بهش میگفت که من شنیدم شما توی کشورتون چهار پنج تا زن میگیرید. این میگفت "نه به اون صورتهام نیست مثلا من داداشم فقط یه زن داره، خوب البته اون هنوز مجرده!" این عکس دختر برادر آدام است با معشوقه این یارو پرشینه توی نمایش :
اینم اون باباییه که نقش پرشینه رو بازی میکرد. من رفتم باهاش عکس بگیرم بهم گفت تو ابرانی هستی؟ میگفت ظاهرا خیلی پیش اومده که ایرانیها باهاش عکس گرفته اند
این رفیق ما آدام با اینکه خونوادش شدیدا مذهبی اند یک رفیق های زباله ای داره که نگو. با رفیقش رفتیم بار رفیقش توی گارد ملی آمریکا بود .اول که اینها دنبال گی بار بودند در کل مدت بعد که توی شهر گم شدیم دیگر رضایت دادند که بریم بار معمولی رفتیم نشستیم این رفیقش داشت با آب و تاب یک داستان تعریف میکرد از اینکه چگونه یک شب مست کرده و از پشت بام روی سگ همسایه شاشیده!
در هر صورت اینجا چند تا عکس دیگر است از رفیق ابله ما و آن یکی دختر برادرش و برادر تونی که 200 مایل را مثل شیر رفت و 60 دلار بنزین از جیب مبارک من سوزاند
برادر تونی پس از یک مسافرت طولانی (باسنی هم که در تصویر میبینید مال رفیق ماست)
آرامگاه حضرت زلیخا خاتون در شهر آدام اینا
تونی و پرچمی که ما همیشه میسوزاندیم و روش اخ و تف میکردیم
دو عروسک عاشق در حال بو کردن گل
بچه برادر آدام (لندری)
آداو و لندری