حبه حرفهای روزانه
مینویسم که یادم نرود
بیست و چهارم خرداد ماه ۱۳۸۵
نه شبیه ایران
آدام رفیق سابقمان و بزرگ جاسوس CIA از ترکیه آمد و ما رفتیم از فرودگاه آوردیمش
تغییر زیادی نکرده هنوز همان مشنگی است که سابق بود
از جمع با سوادهای ترکیه خیلی تعریف کرد
من خیلی برایم عجیب بود که ترکها این همه پیشرفت کرده اند
از اینکه همه انگلیسی خوب حرف میزنند
( بگذریم که به من هم گفت از 5 ماه پیش تا حالا کلی انگلیسی یاد گرفته ای و من وقتی ازش پرسیدم یعنی انگلیسی شان به پای من میرسید کمی مکس کرد و گفت شاید فقط یکم بهتر)
جالب است که ما از ترکها فقط دار و دسته مطربشان را میشناسیم
ابراهیم تاتلیس و بقیه دار و دسته حمالش
اما آدام از دانشجوهایی میگفت که به انگلیسی درس میخواندند و با آدام بحث میکردند
و با آدام بحث کردن کار هر کسی نیست واقعا اطلاعات دارد کره خر
از ایرانیهایی میگفت که آنجا دیده میگفت یکی شان خیلی Ass Hole بوده ظاهرا
و دوغ را که آنجا فهمیده دوست دارد (اینجا در رستوران ایرانی نمیخورد میگفت دوست ندارم)
و شب آخری که کیفش را زده اند و پولهایش را کف رفته اند
و هتلهایی که اگر بازنی ترک بروی و پاسپورت خارجی نداشته باشی ازت قباله ازدواج طلب میکنند
و مردمان دوجنسی که به نظرش در ترکیه بیشتر از آمریکا هستند
و رژیمی به شدت سکولار
و حجابی که نباید در دانشگاه داشت
و از نگاه مردم به مولانا در قونیه
نگاهی که میگفت شبیه نگاه به مسیح است
بی آنکه حرفش را بفهمند میپرستندش
و از تلاشی که ترکیه برای رشد کردن میکند میگفت
و میگفت بزرگترین کابوس ترکها آن است که مبادا بلایی مشابه ایران سر کشورشان بیاید!!!