حبه حرفهای روزانه
مینویسم که یادم نرود
برای خدا خرمالو و گلپیشی
دلم نمیخواهد ناراحتشان کنم، منظورم پدر و مادر و خواهرم است
ایراد وبلاگ ها همین است
وظیفه داری اینجا خوب باشی اگر روزی اوضاعت کوک نباشد تلفن میکنند که نگرانیم؟
میگویند چرا موبایل نمیخری چرا به ما نگفته ای که پول نیاز داری چرا دمقی
حالا من هر چه قسم بخورم که آن ده دقیقه از زندگی من است و کل زندگی من اینجا عشق و حال است باور نمیکنند

اصرار که چرا شماره حسابی نمیدهی تا برایت پول بفرستیم یکم زندگیت بهتر بشه
من هر چه میگویم حقوق دانشجویی من به بریز و بپاش نمیرسد به خرجشان نمیرود
میگویند ما پولش را میدهیم

من حقیقتا با خانواده ام حال میکنم و هر کدامشان برایم یک دنیا ارزش دارند
پدرم را بیش از آنکه پدرم بشمارم رفیقم شمرده ام شاید هم برادرم
خوب گهگاه با هم بحثی هم کرده ایم
و ماتحتی هم شاید گاهی از هم دریده ایم
اما یاد ندارم در جمعی تحقیرم کرده باشد
یا تندی کرده باشد در برابر حماقتهای جوانی من
یادم است وقتی میامدم اینجا عوض توصیه های هشت من نه شاهی مثل پسر خوبی باش و از خدا غافل نشو
بهم گفت: "پسرم از آبحو غافل نشو!!!"
هنوز هم خنده ام میگیرد وقتی که به دیالوگهایی که با او رد و بدل کرده ام فکر میکنم
آنروزی که خوانده بودم سکس کلسترول را کم میکند
و برایش توضیح میدادم
و جکهای زیر خشتکی که برایس تعریف میکردم
و اصلا آدم هم حسابم نمیکرد


مادرم را همیشه مانده ام چطور زن پدرم شده
شاید تنها شباهتشان عقاید سوسیالیستی اول انقلابشان باشد
که بعد که دیدند مجبورند جلو اصغر آقا حمال که قبل از انقلاب جاکشی میکرده
و بعد از انقلاب کمیته ای شده بود گاهی سر خم کنند
دیگر عقایدشان از آن حالت در آمد و فهمیدند برای تغذیه دو تا بچه شان فقط یک چیز باید داشته باشند و آن هم پول است نه ایدئولوژی
روزهایی که از نا امیدی به عرعر میافتم مادرم کمکم کرده
واقعا مانده ام این دو تا چه شد که ازدواج کردند
البته روج جالبی اند
مادرم زن باحالی است
ورزش میکند و برایم از زندگی اش میگوید
و هنوز اعتقاد دارد که درس خواندن چیز خوبی است
و هنوز حسرت هشت سال ایام اخراجش از دانشگاه را میخورد
و دوست خوابگاهی اش که با چادر برگشته
و روزی که برای اعزام به جبهه اسم نوشته اوایل انقلاب



و خواهرم، که همه هستی ام است و همه امیدم به زندگی

من لذت میبرم از اینکه عکسهایشان را ببینم که سفر رفته اند این هفته
از اینکه همه با انرژی تلاش میکنند
از اینکه هر روز پدرم میگوید "بگو چند میارزی تا بخرم و آزادت کنم"
از همه لوطی منشی اش
و از اینکه مادرم هنوز نگران بخیه های عملی است که ده سال پیش کرده ام
و اینکه خواهرم میگوید سگ شل Sag Shol حالش خوب است (سگ شل اولین عروسکی است که برای خواهرم خریدم)
لذت میبرم از اینکه فکر میکنم پدر و مادرم انقدر پول دارند که اگر همین امروز هم تصمیم بگیرند بازنشست بشوند تا آخر عمر میتوانند خرج کنند و از زندگی لذت ببرند

با همه اینها حال میکنم

من چه بگیرم ازشان؟ ارثیه ام را! صد سال زودتر؟

یادم است در ایران که درس میخواندم جایی هم کار میکردم
اندک در آمدی هم داشتم
خانواده ام شکایت میکردند که چرا کار میکنی و مگر ما مرده ایم
برایت پول میفرسیتم
بعد من هم کار را ول میکردم
بعد گاهگاهی که فلان کسک را میدیدند غبطه میخوردند که فلانی چه آدم کاری ای هست
و من دوباره میرفتم سر کار
در ایران نه درس را درست خواندم و نه کار را درست کردم
شل کن سفت کنی بود عظیم


اینجا که آمدم خودم بودم و خودم
صبح که از خواب بیدار میشم با خودم میگم که من در کل خاک آمریکا هیچ کس رو ندارم
پس نباید اشتباه کنم چون کسی که باید تاوانش را بدهد خودمم
حساب زندگی ام اگر از دستم در برود لنگ زندگی ام همینجا هوا خواهد رفت
و کسی را سر افکنده نخواهم کرد جز خودم
کلی دست دست کردم تا یک ماشین بگیرم نه خود ماشین بلکه بیمه اش اینجا خیلی گران است
من یک Palm دارم که برنامه هایم را درش نگه میدارم از این دستگاههای جیبی که با قلمش روی صفحه اش مینویسی
برنامه ها و خرجها را در آن نگه میدارم مبادا فراموش کنم چیزی را
شاید مهمترین چیزی که دارم همین باشد
مدتهاست میخواهم یک مدل جدیدش را بخرم
به خاطر هزینه 500 دلاریش دلم نمی آید (خوبی این مدل آنست که بی سیم به اینترنت وصل میشود)
همان پام 70 دلاری از سرم هم زیاد است
چقدر دست دست کردم که یک دوچرخه کورسی بخرم
آنهم فقط به خاطر اینکه از بچگی آرزو داشتم یکی اش را داشته باشم
وقتی حساب پول دندان و مسافرت آخر این ماهم را میکنم میبینم چیزی برای خرج خرید موبایل نمیماند


دلم نمیخواهد ناراحتشان کنم با بد خلقی ام
کاش میدانستند چقدر برایم مورد احترامند
کاش نگرانم نمیشدند از یک خطی که نوشته ام
مگر نه اینکه وقتی از پر و پاچه و دختر تپل مینویسم میدانند منظورم چیست
پس چرا از مزخرفات دیگرم ناراحت میشوند
من هنوز نمیفهمم
من زندگی ام خوب است چرا کسی نمیفهمد

به هر صورت من در بدترین حالتم هم خیلی اوضاعم خوب است
هنوز هم سرزنده ام و هنوز هم دلشاد
هنوز هر شب که میخوابم با خودم میگویم فردا روز بهتری است