حبه حرفهای روزانه
مینویسم که یادم نرود
روزانه
خسته شده ام انگار کمی آرامی میخواهم




پینوشت:
1-
با شمیم باز رفتیم تنیس دیروز
و باز من مجبور شدم شمیم را ببرم
راکتم چندان خوب نیست
عین اینکه داری با تخته گوشت تنیس بازی میکنی
باید یک Garage Sale پیدا کنم یک راکت بهتر بخرم
یک دوربین هم باید بخرم
تونی هم روغنش چکه میکند
خدایا پول میخواهم


2-
از جمع ایرانی اینجا دیگر خسته شده ام
گم شده اند در دود و ادعا

3-
جیمز و خانمش را برای شام دعوت کرده ایم
دم بهمن گرم که گفت آشپزی میکند
شک دارم آنها غذاهای اسراییلی مرا دوست داشته باشند
زنگ زده بودم به جیمز که دعوتش کنم
گفت من دو تا دوستام رو هم میارم
منم گفتم "لطفا دختر باشن"
بهش برخورد
منم با خودم گفتم به درک


4-
با آن همه ادعای انگلیسی دارم کتاب عکس دار انگلیسی میخوانم
Oxford Picture Dictionary
شوید به انگلیسی چی میشه؟
آبپاش چی میشه؟

5-
دیگر دوچرخه سواری هم لذتی برایم ندارد
از وقتی این دوچرخه کورسیه رو خریدم
دو تا پا که میزنم میرسم خانه
دوچرخه سواری هم شده عادت

6-
یک پل خیلی قشنگ پیدا کرده ام در مسیر دانشگاه از روی آن رد میشم
واقعا زیباست


7-
فردا میخوام برم در جشن بهایی ها
بعد از فوتبال
امیدوارم خیلی با افتضاح نبازیم
با آنها که با عزت میبازند حتی از آنها که با عزت میبرند هم بیشتر حال میکنم



8-
دوباره میخواهم بروم کلاس رقص
یک روز بود که اگر اندکی که میدویدم
یا کمی رکاب میزدم
سر حال میآمدم
الان مارتن هم به جایی نمیرسد
میترسم رقص هم بی اثر شده باشد


9-
از دانشگاه دوم هم خبری نشد
شاید دانشگاه سوم کارهایم را قبول داشته باشد

10-
شش ماه وقت گذشته به حل یک معادله به روش جاکوبی گذشت
الان فهمیده ام که معادله با FFT حل میشود و در هر کتاب فیزیکی هم ظاهرا نوشته اند
من احمق را بگو که تا بحال بیراهه میرفتم
تازه فکر هم میکردم که روشم تک است
حماقتم تک بوده



11-
کسی میداند برای چه داریم زندگی میکنیم؟؟؟؟؟